مهدی رحیمی on Clubhouse

Bio

شاعر💙👑
وطن یعنی خزر تا تخت جمشید
یه پرچم با نماد شیر و خورشید

وطن یعنی خلیج فارس زیبا
نسیمی از ارس  تا موی نیکا

وطن یعنی  مبارزهای در بند
اذان صبح به وقت مرگ لبخند

وطن یعنی کیان و بغض کارون
دوباره قایق و  دریایی از خون

وطن یعنی سراوان تا مهاباد
عقاب زخمی و دستان صیاد

وطن یعنی بلوچستان و زابل
تمام  شیر  زنان   خاک   بابل

وطن یعنی  امید  ما  به  فردا
به پاس خون پویا موی مهسا

✍مهدی رحیمی
.
با تمام خستگی ....... درگیر ایرانم هنوز
عاشق شیرازم و هم بغض گیلانم هنوز
همنژاد آرش و.... لهراسب و... تهمینه ام
هم تبار بابک و ..... از جنس آبانم هنوز
✍مهدی رحیمی
.
اگر ریشه نداری تو .... من از خاک ِ دلیرانم
اگر نام تو تاریکیست من آن خورشید تابانم

نمی ترسم اگر حتی.. ، تفنگت سمت من باشد
برایم مرگ شیرین است اگر حرف از وطن باشد

تو دردت غزه و لبنان ولی من عاشق ایران
جوانه می زنم از نو به محض اولین باران
✍مهدی رحیمی
.
من هر روز دوبار گریه میکنم
یکبار برای تو
یکبار برای آزادی
✍مهدی رحیمی
.
بیا با هم باشیم...  دنیا بگیریم
بشیم همدست باد دریا بگیریم
بخونیمو  برقصیم و.. نترسیم
بریم شهرو ازاین شبها بگیریم
✍مهدی رحیمی
.
I am full of memories, do you remember me?
شده تنها بشوی
بغض تو باران بشود؟
نم نمک گریه کنی
قلب تو ویران بشود؟

شده از پنجره ای
غرق خیابان بشوی
با خودت حرف بزنی
پنجره حیران بشود!؟

شده عمری ز وفا
با غم او سر بکنی
یک نفر جای دگر
جای تو مهمان بشود؟

شده از طرز نگاهش
به خودت شک بکنی
او بخندد به کسی
چشم تو گریان بشود؟

شده از این همه آدم
تو دگر خسته شوی
بهترین شهر خدا
یکدفعه ، زندان بشود؟

آخر قصه کسی
طعنه زنان گفت رفیق
شده با خاطره اش
درد تو درمان بشود؟
✍مهدی رحیمی

مرا به حال خودم بگذار که حال من گند است
شبیه  تمام  اشک هایی  که پُشتِ لبخند است
که  مرا ارزان  فروخته ای و می دانم
بگو فقط این روزها قیمتم چند است؟
✍مهدی رحیمی
.
بگذار تا که خسته وُ  تنها ببارمت
بعدش تورا میانِ گُل ها بکارمت
جای  فرشته ها  که روی زمین  نبود
ای نازنین تورا به خدا می سپارمت
✍مهدی رحیمی

Poet , Poem , IRAN