سوگند من به ترک تو بشکست بارها
اما طلسم طالع من ناشکسته ماند ای عشق ایران من
ای عشق پای من ای دریغ به دام تو بسته ماند
اکنون در این نشیب بلاخیز عمر من که از زندگی
به جانب مرگم کشیده است دگر مرا
امید رها کردن تو نیست چرا که هرچه بود به پایان رسیده است چرا که هرچه بود به پایان رسیده است
اکنون تویی که درخم این راه پرهراس خواهم تو را
به ناله خویش آشنا کنم
(-: دگر تو آن طلسم گونه ای سایه منی آخر چگونه
آخر چگونه سایه خود را رها کنم :-)