برای تو و خویش ..... چشمانی آرزو می کنم
که چراغ ها و نشانه ها را ..... در ظلماتمان ببیند
گوشی که صداها و شناسه ها را ..... در بیهوشی مان بشنود.
برای تو و خویش ... روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد
و زبانی که در صداقت خود .... ما را از خاموشی خویش بیرون کشد،
و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است
سخن بگوییم.
***
گاه آنکه ما را به حقیقت می رساند
خود از آن عاریست
زیرا تنها حقیقت است ... که رهایی می بخشد.