کاش بودم لاله، تا جویند در صحرا مرا
کاش داغِ دل، هویدا بود از سیما مرا
***
کاش بودم چون کتاب اُفتاده در کُنجی خَموش
تا نگردد روبرو جز مردم دانا مرا
***
کاش بودم همچو عَنقا بی نشان در روزگار
تا نبیند چشم تنگ مردم دنیا مرا
***
کاش بودم شمع، تا بهرِ رفاهِ دیگران
در میان جمع سوزانند سر تا پا مرا
***
کاش بودم همچو شبنم تا میان بوستان
بود هر شب تا سَحر در دامن گل، جا مرا
احترام: تو به ادب خود، ارزش می یابی پس آن را با برده باری زینت بخش