Sam. M. Sarabi on Clubhouse

Bio

سردبیر سابق رسانه آمدنیوز/
مشاور پیشین بخش خاورمیانه و شمال آفریقا سازمان دیدبان حقوق بشر/
دبیر اسبق سرویس‌های اندیشه‌، تاریخ و کتاب روزنامه‌ی شرق/
این‌کمترین طلبه اخراجی حوزه علمیه قم است ودانش‌آموخته فلسفه در مقطع کارشناسی‌ارشد از دانشگاه تهران که ازقضا شعروقصه می‌نویسد.
سوابق لایق ذکری نیزدر روزنامه‌‌نویسی، حمالی دربازاربزرگ تهران والبته بازارکوچک سراب، کارگری درکارخانه قند،فعالیت در سینمای ایران بعنوان سیاهی‌لشکر، سیگارفروشی شبانه روی پل همت، کارگری درچند جگرکی واقع درراه‌آهن،کشتارگاه و۳۰متری جی تهران، کارمند پیمانی روابط عمومی معاونت فرهنگی وزارت ارشاد،وردستی غسال وپس ازکسب تجربه لازم،انجام مناسک مرده‌شويی درگورستان‌های تهران،شهریار،واوان،سیه‌رودان و...،ویراستاری برای ناشرانی چون امیرکبیر،پرسش،سپیده‌سرا،مسئول برگزاری نمایشگاه‌های کتاب استانی برای انتشارات دانشگاه تهران،مؤلف و‌شاعرکتاب‌های:
۱.طرح هولناک یک پرسش؛ تبارشناسی ساخت‌گرایانه‌ی کشتار زندانیان سیاسی در تابستان۱۳۶۷(دوره‌۳جلدی)
۲.شک دربنیادهای فراسوژه‌ای
۳.نقدمصطفی شعاعیان براندیشه انقلاب درنظرلنین
۴.عاشقانه‌ای برای بانویی کویری

🔴انقلابی بدون آزادی

از‌ آزادی گذشتیم
برای انقلاب
سرخوش خوابم برد
با‌ صدای راننده از خواب پریدم:
-خانم‌ها
-آقایان
"اتوبوس انقلاب به آخر خط رسیده است"
###
🔴 عروسی

شبی که عروس مرا
به عروسی دیگری بردند
برف می‌بارید
.
.
.
فردا
تمام موهای من
سفید شده بود
###
پاره‌ی۱
اتاق؟!!!!گیج وعرق‌کرده بود و نابینا
پر از توهم و افکار گنگ و بی‌معنا
و مرد، خم‌شده بر دفتری پر از هاشور
..و بیت‌های شتک‌خورده، روی کاغذها
درست مثل جسدهای خشک و گندیده
نشسته بودوسیگارمی‌کشید اما...
دوباره نقشه‌ی تلخی هجوم می‌آورد
و دود نشئه‌ی تریاک می‌کشیدش تا...
***
پاره‌ی۲
نگاه کرد و پرسید:«ظرف چیز کجاست؟»
صدایی از کف پایش بلند شد:«آنجا»
همان‌طرف شبحی ظرفی از زمین برداشت
وچندجرعه ازآن سرکشید وبعدآن‌را...
میان پنجه‌ی سردش فشردوبرگرداند
...و ریخت روی سروصورت وگلوی صدا
...وبوی نفت غلیظی اتاق راپرکرد
...ومرگ پشت‌‌سرش پخش شدمیان فضا
...و مردگردن سیگار راگرفت وکشید
...و در‌گلوی صدا پرت‌کرد دستش‌را
دولحظه بعد،تو آتش گرفته‌ای راوی
...ومرگ هم اثرت رانمی‌کندپیدا
***
پاره‌ی ۳
دولحظه بعد کسی روی سایه‌اش می‌سوخت
کنار دفتری ازشعرهای ناخوانا
وصبح چیززیادی نمانده بودازاو
بجز مچاله‌ی یک سایه‌ی گریزان‌پا
لبی کبود شده روی زیرسیگاری
و دست سوخته‌ای روی دوش کاغذها
###

💠پاییز

بعد از بهار بی‌شک پاییز خواهد آمد
درانتظار اویم او نیز خواهد آمد

ای خاک زخم خورده! سوگ تو جاودان شد
محمود می‌رود لیک،چنگیز خواهد آمد

آه ای مسیح مصلوب! خواب تو گشت تعبیر
بازو گشا که امروز، مهمیز خواهد آمد

ازچله تیرها را چون برق برجهانید
شبدیز گشته این خلق، پرویز خواهد آمد

این زخم ایزدی را چون جان محافظت کن
هشیار باش فرزند! چنگیزخواهد آمد