بنام هستی بخش هستی ...آسوده مباش که بی نیازی یک آن دگر پر از نیازی آنجا که تو فرعون زمانی در تیر رس باد خزانی در حادثههای ناگهانی سالم زه مریض مبتلا تر فرياد زدیم که چرخ گردون ليلا تو ندادی به مجنون فریاد بر امد که خاموش کن داد اگر نگیرد اکنون خاموش شدیمو رفتیم به می فروشی گفتیم دوای ما کو گویند دواست باده نوشی فریاد برآمد آنکه مدهوش این بار گران بگیرید از دوش خرسند شدیم از اینکه هستیم رفتیمو در میکده بستیم مسجد سر راه از آن گذشتیم بر سر درش چنین نوشتیم در میکده هم خدای بینی گر با مرد خدا اگر نشینی در میکده هم خدای بینی گر با مرد خدا اگر نشستی