دفاع از وطن، کیش فرزانگی است
گذشتن ز جان، رسم مردانگی است
“ آزادی “
فریاد کن ،
فریاد !
بشکن !
بشکن سکوت خود را !!!
ما وارثان ابر های
بی بارانیم !
فرزندان خشم ،
خنیاگران مرگ !
جان را برای که می خواهی ؟
تاریخ مصرف اشک ،
دیریست ،
به سر رسیده !
هان ،
ما زخمیان ،
آوارگان واژه ،
غریبان در وطن ،
ما تقاص خون بهارانیم !
پهنای سینه ،
به آغوش ترس
نسپار !
فریاد کن ،
نترس !
در تارهای گلویت ،
رهایی نهفته است !!!
بی عاقبت ،
بی عشق و بی لبخند ،
به امروز دل نبند !
فردا را صدا بزن ،
با درد ،
با گلوله ،
با گیسو ،
بی قید و بند !!!
کاسبان تحمل ،
ما زندانبانان
بی مزد و مواجبیم !
زندانیان وهم !
محکومان بی محاکمه،
آوارگان سکوت ،
ما قربانیان زمستانیم !!!
بودن به چه قیمتی ؟
فریاد کن ،
با ترس ،
دم نساز !
آزاد باش و
بمیر !
آزاد !!!
ما سرود رودکي و شعر مولاناستيم
همصداي شاملو همسنگر نيماستيم
پا فشاري برجدايي، مرزبندي ابلهي است
حافظيم و لايقيم و بوعلي سيناستيم
اصلمان شهنامه و هويتمان پارسيست
رستم فرهنگ در کاخ بلنديهاستيم
هيچ درزي هيچ مرزي نيست ديگر ميرويم
تا رسيدن جادهايم و منزليم و پاستيم
موج اين دريا پر از گوهر پر از فرزانگيست
بيدل و اقبال و غالب يکدل و يکجاستيم
بين ما از چه به نام تو و او خط ميکشي
با وجود اين که ميداني من و او ماستيم