هنر رزین ♥️ Rezin Artis
به حالم مویه کن
آسمان امشب به حالم مویه کن
روح تب دار مرا پاشویه کن
آتش افکند عاشقی بر حاصلم
گریه کن در مجلس ختم دلم
گریه کن ای عشق روحم تیر خورد
شانه احساس من شمشیر خورد
باید امشب را عزاداری کنم
تا سحر بر نعش دل زاری کنم
چشمم افسونخانه ناز کسی است
سینه ام آئینه راز کسی است
باید امشب بشکنم آئینه را
وا کنم این عقده دیرینه را
شوخ چشمی بی شکیبم کرده است
با خودم حتی غریبم کرده است
شوخ چشم است و دلم در چنگ اوست
هر چه هست از چشم پر نیرنگ اوست
او گه میگویند پشت خوابهاست
اختر فرمانروای آبهاست
او که خویشاوند نزدیک گل است
شرح احساس لطیف بلبل است
او شبی آمد مرا دیوانه کرد
او مرا یک باغ بی پروانه کرد
آن بلا آن درد خون سینه سوز
از کجا آمد نمی دانم هنوز
شاید از ته توی جنگلهای راز
شاید از پشت چپرهای نیاز
آمد و بر بام روحم پر کشید
از سر پرچین قلبم سر کشید
آمد و من پیش پایش گم شدم
از جنون ورد لب مردم شدم
آمد از عشقش پرم کرد و گذشت
بی وفا سیلی خورم کرد و گذشت
شمع بزمش بودم , آبم کردو رفت
عشوه ای کرد و خرابم کرد و رفت
رفت و کوه طاقتم را باد برد
یوسف امید من در چاه مرد
رفت و طاق عشق من آوار شد
رفت و منصور دلم بردار شد
ای بخشکی شانس این هم یار شد!!!!!!!
عاشقان آئینه روح هم اند
مرحم دلهای مجروح هم اند
عشق همخوابی آب و آتش است
موج خون بر ساحل آرامش است
عشق راه عقل را گل میکند
هر چه با ما میکند دل می کند
آتش شوقی که گم شد در دلم
سر زد از خاکستر سرد دلم
ای دل شوریده مستی می کنی
باز هم شبنم پرستی می کنی
بعد از این زهر جدایی را بخور
چوب عمری با وفایی را بخور
من که گفتم این بهار افسردنی است
من که گفتم این پرستو مردنی است
من که گفتم ای دل بی بند و بار
عشق یعنی رنج , یعنی انتظار
عشق خونت را دواتت می کند
شاه باشی عشق ماتت می کند
آه عجب کاری به دستم داد دل
هم شکست و هم شکستم داد دل