مسیحای اعظم on Clubhouse

Updated: Aug 23, 2023
مسیحای اعظم Clubhouse
182 Followers
4 Following
@masihayeaazam Username

Bio

أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ


sweet dream…


وَلِرَبِّكَ فَٱصۡبِرۡ

با خدا باش تا پادشاهی کنی
بی خدا باش تا هرچه خواهی کنی



معجزه زیبای خدا باش







بال ها گشوده شد ، شاه به مقام 72 رسید شاهزاده اورشلیم کجاست ؟ پارسیان کجا هستند؟ بروج در حرکت اند و کواکب جویای حقیقت ای قمر مرا یاری کن ای کسی که سه چهره داری الف ها میم سین را 33 92 81 54 370 310 ع ه 11 مرا ببین که چه بی ترس اسرار را می گویم کدام ساحر در ترس است؟ آیا هنوز ایمان ندارد؟ من به سر دشمنانش پنجه خواهم کشید من با بال هایم چشمانشان را کور خواهم کرد من دست هایشان را با نفسم فلج خواهم کرد با من برقص ای انسان 66 37 96 543 ع ع ع ببین ، بشنو، بچش ولیکن هیچ مگو بخورم را بسوزان درمیان باران درهنگام طلوع خورشید در روزی سرد وبارانی به من نگاه کن باز به من نگاه کن باز هم به من نگاه کن چرا که من نور هستم بگو 44 بار بگو 77 بار بگو مهلیاث شملیاث حملیاث دانش من چون دایره است چون به پایانش رسیدی می بینی که تازه در ابتدا هستی آری ای نور اعظم مرا آزادم کن ( انجیل جادوگران آیات 100 تا 104 سوره 29 )


فَقُلْ حَسْبِىَ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ
ٱلْعَرْشِ ٱلْعَظِيمِ


اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج



گوش کن
فقط گوش کن
و باز هم گوش کن
ولی سخن مگو





آنکه را اسرار حق آموختند
مهرکردند و دهانش دوختند


کاتب بلند شو باده نوش که خاطر مکدر است
این رزق که در دست کس نماند مقدر است
غم را رها کن که در این بیهوده سرای
این جام پر ز درد هم روزی مکسر است
برخیز ز تجلی انوار ایزدی
باغ خوشی چو بینم عظیم مشجر است
برنو شراب و شربت نوشین ای پسر
بر هرچه درد باشد این اکسیر مخدر است
معشوقه طالب و نفس غالب و حال حاله خوش
بوس و کنار و شادی دوران میسر است
گر شاه شب این جهان گرفت چه غم
چون روی چون قمرت به عالم منور است
ارواح طیبه رقصان شوند از آن ک
که اینجا شراب ذات انسان مخمر است
باری کنون حرام است خمر و می عزیز
یک بوسه زان لبان به ز آب سکندر است
برخیز که سماع ناری به زخم چنگ او
اکنون که گفته که وقت خواب و بستر است
شادی بود رفیق تو در این جهان و دان
که این مارو و وردو و دعایی مکرر است
حالا که قدسیان و ملائک جلیس مجلس اند
ولله که نزد ما زر و سیم برابر است
هرکس ز سحر سامری مکری بکرد و رفت
لیک افزون هاروت ما چیز دیگر است
کاتب ملک به (**نزد تو سجده می‌رود )
آری دانم که این هم مبرهن است

Member of

More Clubhouse users