mahmood nazeri on Clubhouse

Bio

نمایشنامه، ترانه، رمان، فیلمنامه.
_ _ _ _
***
نیست فردای بهتری در راه
این سرانجامِ دلخوشیها بود
تا در این ملک زاده شدیم
مرگ همچو همزاد با ما بود
در شناسنامه مان تقدیر
در یکی دو واژه پیدا بود
ما به دل اگر پیِ انکار،
بر لبانمان ولی حاشا بود!
آمدیم فقط جان کندیم
زندگی مالِ بهتر از ما بود
این خیال که جای آنها را...
حیف وعده ای فریبا بود
جایشان عده ای ندید بدید
جا گرفتند و جا بیجا بود!
این ز غارِ کهف درآمده ها
کارشان عقبگرد و درجا بود
نعلِ وارونه می زند تاریخ
قصد خاورمیانه اما بود
ما که باز سر در نیاوردیم
سربرآورده را دار برپا بود
عالم ازاد میشد و از دور
کار ما فقط تماشا بود
یا به لب آه بود و فسوس
یا به دل حسرت و دریغا بود
با کدام اشتباهِ نخست
تا به آخر این قضایا بود
رفت دودمانمان بر باد
هر کجا اتشی که برپا بود
هر طرف دچار فتنه شدیم
مرور کن اینجا بود آنجا بود
زود هم فریب می خوردیم
هم بهانه ها مهیا بود
دین و قوم و زبان و نژاد
هیزمی برای این بلوا بود
در میان این کشاکشها لیک
اندکی خرد ناپیدا بود
یا اگر بود آدمی آگاه
در میان جاهلان تنها بود
عاقبت نباشد از این بهتر
می توان به امید فردا بود؟
نیست فردای بهتری در راه
این سرانجامِ دلخوشیها بود
این سرانجامِ ما و رویا بود
این سرانجام آرزوها بود!
من سوالی نوشته ام؟ شاید!
لیکن این خبر هویدا بود
نقطه چین میگذارم خلاص
پایان قطعه این آیا بود؟!
***
محمود ناظری