"باز هم در این جهان تنها ماندم، نه برادری دارم نه قومی و نه دوستی که مرا بشناسد و یا از من یاد کند، به این ترتیب در این اجتماع غیر از خودم کسی را ندارم.
مردی که محبوب همه کس بود و افراد اجتماع را مانند خودش دوست داشت از طرف همان اجتماع رانده شد. آنها در عالم کینه و حسد نقشه کشیدند که چه نوع شکنجه در روحِ حساسِ من بیشتر اثر دارد و با توافق آراء ، تمام روابطی که مرا با دنیای خارج مربوط می ساخت قطع نمودند."
"تفکرات تنهایی" (ژان ژاک روسو)