کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی
علاقمند به: شعر و موسیقی و تاریخ و فلسفه و هنر.
"مذهب من مهربانی است"
زمین شرم ناک است از داغ دل شقایق های مدفون در سینه اش،
چندیست، نغمه ی هزار از کوچه هایمان رخت بربسته و بانک کریه کلاغ بر کالبدمان پیک مرگ را راویست.
آسمان، لبریز از نگاه قطره های جان بخش است و در هوای خشکیده ی غم، بی نقش...!
بر دل دشت قرار نمانده و در کوچه های شهر، شوق انتظار...!
بغض غنچه ها در سینه مخدوش مانده و شورشان در بالندگی و بلوغ پرجوش...!
سرو آزاد اما،
همواره از بغض درد رهای رهاست.
هر دم استوار و باشکوه، رهایی را سرود دیگریست و وارستگی را درودی دیگر.
رودهای منفصل خشکیده کم کم راهی دریایند و موج های بی جوش و سرد در پرتو اتصال، پر جوش و خروش و احیاء...!
دست کو هها به حلقه ی شاخه های سرو، زنجیر
و
نسیم دلنشین آزادی بر سرِ هر شهر و دیار جاریست.
خوشبختی و سرور پشت در و زاغ سیاه نحس،
دردنامه های واپسینش را می خواند...!
و
سفیر پیروزی، صفیر می زند:
"خوشبختی در چند قدمی است،
درها را باز کنید...!"
#لادن_آدیش_شیدا
01.7.1
دخترم! از تاریکی نترس و پای در دامن زمین بگذار،
نسیم منتظر است که موهای زیبایت را به حرکت در آورد.
دخترم! بی گونه های گلگون و شمیم عطرآگین نفس و شرابه های آتشین موهایت زمین از آب و رنگ خواهد افتاد.
دخترم! خورشید از حرارت افتاده و آسمان، تیره از قلب دلگیر توست،
بخند تا برق بر دل آسمان افتد و اشک شوق را جاری کند.
دخترم! هستی به لطف حضور تو پابرجاست و دم جان بخش تو، زمین یخ زده را گرما و روشنی است.
دخترم! از بادهای پرشرار، هراس به دل راه نده که چند روزی برپاست و کوس رسواییش را هر کوی و برزن فریاد خواهد زد.
دخترم! سرانجام روزی ضحاک به دست مارهایش خورده خواهد شد و کبوتران آزادی، سینه ی آسمان را برق شادی خواهند نشاند.
تو بخند تا زمین زیبا شود.
تنها تو بخند...!
#لادن_آدیش_شیدا
پ.ن: مهسا تنها نیستی، راهت ادامه دارد.
دختران ایران زمین همه غنچه های مهسای در دل زمین هستند، غنچه هاعطر تو را به دنیا خواهند رساند و فریاد خواهند زد که:" خون مهسا در رگ و وجودمان جاریست،
ما همه مهساییم."
گونه ی آسمان را دریـــــــده ابر سیاه
چهره ی لاله گــــــــون زمین، تباه تباه
چشم خود را درانده نگاه خیره ی مرگ
خنجرش، در کفِ زاهدان غـــــرق گناه
#لادن_آدیش_شیدا
01.6.26