روزی نوشته کاغذی چسبیده به دیوار اتفاقی توجه من را جلب کرد و داستان گنجشک کوچولویی بود که موقع آتش سوزی جنگل ،اهل جنگل دیدن اومی رود از چشمه آیی آب راکه در نوک ذخیره کرده را با هزار زحمت �آورد و روی آتش میریزد اهل جنگل به او گفتن گنجشک این ذره آبی که میآوری حتی به زمین نمیرسد و در هوا بخار میشود این کار تو � فایدهای دارد او در جواب گفت زمانی که خدای من از من پرسید موقع آتش سوزی جنگل که دوستانت داشتند میسوختند چه کار کردی به او جواب میدهم هر آنچه کرد دستم برآمد انجام دادم و من را این داستان واقعا تکان داد و از همان روز تصمیم گرفتم هر آنچه از دستم برآید برای همه انجام دهم خواه هم نوعم باشد یا حیوانی یا گیاهی یا...... سعی کردم انسان باشم و داشته ها و تجربیات دیگران رایاد بگیرم و به کسانی که نمی دانند یاد دهم همانند فردی که خواندن نوشتن یاد میگیرد و به دیگران یاد میدهد تنها دلیل من در اینجا همین است که باعث می شود دراتاق ها حاضر شوم و مطالب آن را دستچین کنم و آن را بدون اشکال یاد میگیرم و بعد که تسلط پیدا کردم به کسانی که یاد ندارند یاد میدهم