فقط براي آزادی خراسان تا که جان در تن ماست خراسان وطن ماست."آنکس که بداند و بخواهد که بداند"
"خود را به بلندای سعادت برساند"
"آنکس که بداند و بداند که بداند"
"اسب شرف از گنبد گردون بجهاند"
"آنکس که بداند و نداند که بداند"
"با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند"
"آنکس که نداند و بداند که نداند"
"لنگان خرک خویش به مقصد برساند"
"آنکس که نداند و بخواهد که بداند"
"جان و تن خود را ز جهالت برهاند"
"آنکس که نداند و نداند که نداند"
"در جهل مرکب ابدالدهر بماند"
"آنکس که نداند و نخواهد که بداند"
سالها بگذشت و ( آرا
{ابن یمین} جالب است یکبار بخوانيد
بشنو از من داستان ( خر فروش )
پند و اندرزى بگير با فكر و هوش
بود درويشى ضعيف و مستمند
مر او را بود كره الاغى ( كمند )
صبحگاهى رفت بازار با خروش
خر خويش را برد ، از بر فروش
ناله ميكرد ، هى ميگفت ؛ خر بخر
دلدل است ، تيز و جوان و كره خر
از قضا ميگذشت پادشاه با وزير
تا شنيد اين گفته از درويش پير
نزد درويش آمد و گفتا ؛ به چند
كره اى ( دلدل ) مرا آمد پسند
گفت درويش باشدش پنجاه هزار
نقد و نقدانه روى ( پالان ) گذار
شاه برآشفت ، گفت : اى مرد كهن
از كمالاتش بگو ، يك چند سخن
گفت ؛ هر كس روى آن ، بالا شود
پيش چــشمش ، مكه هويدا شود
شاه بگفــتا ، گر حقيقت بود همين
من تو را خواهم بداد ، دوچند ازين
گر دروغ ثابت نمودم ، وا دريغ
گـــردن از تو باشد و آن تيغ من
بر وزيرش حكم فرمود در زمان
زود بپر بر پشـــت دلدل جوان
گفت درويش ؛ هر كى را باشد گناه
( مكه ) را هـــــرگز نه بيند در نگاه
آن وزير چابك پريــد بر پشت خر
ليك ، (مكه) را نديد با چشم سر
گفت در دل؛ راستگويم خام شوم
( مفتضح )و ضايع و بد نام شوم
ناگهان فرياد كرد ؛ "سلطان من"
ماشاءالله، ماشاءالله جـــــان من
مكه را ديدم ، مدينه همچنان
منزه و پاكــــــــم من در جهان
اين سخن را از وزير چون شاه شنيد
بر زمين افگند و خود ، بالا پريد....!
شاهء عالمتاب سوار بر پشت خر
ليك از ( مكه ) نديـدش هـيچ اثر
از براى حفظ ( شأن ) پادشـاه
آنكه بايست بود مبراء از گناه
هـر دو دسـت بالا سوى آسمان نمود
اشك جارى از دو چشم ، گريان نمود
گــفت ؛ مولايى منى جانم فدا
واه ، چه زيبا قدرتى دارى بجا
اين چه حيوانى مقدس يافته ام
دم آن را با ( سبيل ام ) بافته ام
چون وزير نسبت به من دارد گناه
ديده گانش پرده اى دارد ســــياه
از گناه پاكــم ، اصيل و نيك سرشت
گر وزير ديد مكه ، من ديدم بهـشت
تا هنوز پاهين نشد شاهء جهـان
سجده كردند كره خر را مردمان
آن يكـــــى موى ز دم اش مى بريد
وان دگر بينى و گوشش مى چوريد
هر كى او ميل ( تبرك) داشته بود
توته اى سرگين ز خر برداشته بود
در اخير با حكـــــم شاه پالان و جل
( موزيم ) بردند با صد ساز و دهـل
خر به شان و شوكت والا رسيد
تا كه روز ( مرگ ) آن فرا رسيد
خر بمرد، با دبدبه (مدفون) شد
در عزايش چشم مردم خون شد
سالها بگذشت و ( آرامگاهء ) خ
if the data has not been changed, no new rows will appear.
Day | Followers | Gain | % Gain |
---|---|---|---|
November 25, 2023 | 671 | +92 | +15.9% |
October 13, 2022 | 579 | +102 | +21.4% |
August 17, 2022 | 477 | +9 | +2.0% |
July 11, 2022 | 468 | +15 | +3.4% |
June 04, 2022 | 453 | +13 | +3.0% |
April 27, 2022 | 440 | +32 | +7.9% |
March 20, 2022 | 408 | +103 | +33.8% |
January 21, 2022 | 305 | +55 | +22.0% |
December 15, 2021 | 250 | +107 | +74.9% |