Saeed.Emampour.F.W.1210 on Clubhouse

Bio

یک تابلو و گیتار از آثارم..
من از شهر بی وطنِ ...و
متولد 22آبانم ؛که نمی دانم کیم ؟
اما زندگی را وجب میکنم
میان کشف ها ، ضربه ها
در دهان گُشاد آینه ی نقره ای
شبیه گلی که پشت دیوارِ زیر پا مانده

زِلزِله یِ بَم



تَبَرِ نِگات ِدلَم رُو
میزَنِ از بیخِ ریشه
آخِ چِشم بِ این قَشَنگی
مَگِ داریم مَگِ میشه



شُدی لَرزِ بِ تَنِ شَهر
دِلِ شَهرُو بُردی نَم نَم
خِیلیا می گَن تُو بُودی
عامِلِ زِلزِلِ یِ بَم



تُو کِ دُنیارُو بِ چالِش
کِشیدی با چِشمِ آهُو
اَگِ هَس بَرات رَقیبی
بیاد این ،مِیدُونُو این گُو




میشِ تاریخُو عَوَض کَرد
با چِشایی کِ تُو داری
زَمانُو میشِ نِگَه داش
وَقتی پِلک رُو هَم میزاری



میشِ این چِشارُو مِثلِ
چِشایِ خُدا پَرَستید
قُدرَتِ خُدارُو  میشِ
تُ چِشایِ تُو،بِ چِش دید



میشِ دید پُشتِ قَدَمهات
رَدِ پاهایِ خُدارُو
میشِ حِس کَرد رویِ مُوهات
عِطرِ دَستایِ خُدارُو



تَبَرِ نِگات ِدلَم رُو
میزَنِ از بیخِ ریشه
آخِ چِشم بِ این قَشَنگی
مَگِ داریم مَگِ 000 نقطه .







من... نقطه
،لکه ی نفتیم که دست و پا می‌زنه
تو آسمون ماهی ها ستاره بشه
شمعیم که رو شاهرگش کبریت میکش
تو اضطراب بوسه ها ستاره بشه


یه جنگل آتیشم تو قوطی کبریت
که روی خاطرِها نفت میریزم
یه جنگل آرامشم تو روحِ آینه
که روی حادثه ها نفت میریزم



یه بغض ورم کرده تو گلوی شبم
که زندگی را هر روز سرفه میکنه
یه ابرِ گمشده زیرِ خط فقرم
که زندگی را هر روز گریه می‌کنه



در اجتماعٕ سنگ ها ،رودخانه شدم
تا درد برابرم برادرِ کوه شُد
از شانه های درد، آنقدر بالا رفتم
که اجتماع ابرها برابرم روح شد



بچه ی خیس پاییز، فرزند آبان
مینویسد واژه به واژه یک قرآن
با روحی سرگردان درخیابانی گریان
آخ چه درد میکند خیابان ،درفصل آبان



#روحخدزخت#


نام گذاری از طریق زبان هویت میگیرد
همانند هویت نام (خر )در معنی زبانی
شبیه انسان در جاده ی ارتباطات
شبیه فرهنگ در دهان کجِ نسل خدا(قبل از وجود زبان)
شبیه معنی و محتوا در سخن گفتن و سکوت
در بداهه ی هنرمند در قلم پیکاسو و تندیس ... نقطه
در قیام هستی در کهکشان در روحِ انسان
در ذهنِ کاشف لیدرهای جامعه ،مثل شاعر ... نقطه
در هوایی بس ناجوانمردانه تلخ در دِز‍َختسان نخل های ... تقطه
شبیه انسان و انسان در کشف پیرامون
مثلِ دِزَخت در رُوخی سبز در انتظار یک حادثه در کهکشان (ادغام با سیاره های دیگر ) در ذهنِ خالق ِایده در تصویر و واژه
از ارتفاع خدا یک ایدولوژی برتر
در آینه ی نقره ای در دهانِ تاریک شب که باز تاب نور در دهانِ خشک زمان است
در چرخش چرخ و فلکِ واژه ها
مثل یک دهقان در شناخت زندگی طبیعت ... نقطه
مثل یک دهقان در شناخت زندگی پیرامون و طبیعت
مثل یک دِزَخت در ارتفاع دارکوب که می جود دقیقا قلبِ دریاچه ی سرخِ تنم را در تصویر قابل شده در ذهنِ ایدولوژی واژه
در اندیشه ی های دیگه در حقیقت و یادآوری
در باز اندیشی کشفدر ذهنِ سبزِ
#روحخدِزَخت #