تلخ ترین اندوه های ما ، یاداوری شادی های گذشته ماست
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
پاهايش سست شده بود
سرش گیج می رفت
و تمام تنش مي لرزيد زني كه در لبه ي نامطمئن آخرين طبقه ي يك برج
ايستاده بود
تا به زندگي مردد خود پايان بدهد
نامش را كه صدا زدم
سراسيمه برگشت
و خودش را در آغوش من انداخت
من خيلي وقت بود كه از ترس سقوط مرده بودم
ولي او
دنبال يك بهانه ي عاشقانه بود
براي نمردن .
🚬☕🚬☕🚬☕🚬☕🚬☕🚬☕🚬☕🚬☕🚬☕🚬☕🚬☕🚬☕🚬
درد اینجاست ، که درد را نمیشود ، به هیچکس حالی کرد .
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
مثل سه نقطه دچارم به پایانی بی پایان ...