نه اینکه هیچکس رو بهتر از تو ندیده باشم..
یا بهتر از تویی وجود نداشته باشه، نه!
ولی حسی که از تو میگرفتم رو از هیچکس دیگهای نتونستم بگیرم.
وقتایی که غمگین میشدم.. حسِ خوبایی که تو حتی با حرفات از فاصلهیِ چندین کیلومتری میدادی رو هیچکس نمیتونست بهم بده...
اون لحظاتی که با تو میگفتم میخندیدم و آخرش از تهِ دلم لبخند میزدم رو هیچکسِ دیگهای جز خودت نمیتونست بهم بده...
توی غمهام، شادیهام، تنها آدمی که میتونست منو به خوبی درک کنه، با من و اندازهی من خوشحال باشه و با کوچکترین چیزا هم ذوق کنه، کسی جز تو نمیتونست باشه...
من شاید پیشِ بقیه بگم و بخندم، اما هیچکس نمیتونه بهم حسِ ناب و خوشحالیِ از تهِ دلی رو بده که تو بهم میدادی...
هیچکسِ دیگهای نمیتونست، حتی وقتایی که چیزی بهش نمیگم؛ حرفای دلمو بفهمه و بدونه من واقعا چه حسی دارم.
هیچکسی نمیتونست برای من بهتر و مهمتر و دوست داشتنیتر از تو باشه.
تو عینِ نسخهای از من بودی...
تو باعث میشدی قلبِ من بخنده...
مثلِ منِ دومی که انگار بخشی از وجودِ من بود...
تو بخشی از وجودم بودی و وجودت لازمهی زندگیِ من بود...
تو برام همون کسی بودی که هیچکسی، هیچجوره نمیتونست مثل تو باشه یا جاتو بگیره....