عزت نفس (Psychology) on Clubhouse

Description

ما در این کلاب قصد داریم تمام کسانی که به نوعی با مشکلات روحی و شخصیتی دارن و دچار افسردگی هستند از جمله خودم گفتگو کنیم و از متخصصان دعوت کنیم تا راه حل های درمانی برای ضعف های شخصیتی و محکم سازی افرادی که دچار این بحران هستند از جمله خودم را با ما در میان بگذارند . این بحران که نوعی نداشتن عزت نفس هست در بسیاری از ما وجود داره که ضربه ی محکمی حتما به خودمون و افراد نزدیکمون میزنه امیدوارم بتونی حتی به یک نفر هم شده کمک کنیم ❤️❤️❤️


اون روز عزاى عمومى بود، شب قبلش بارون سختى ميباريد (وسطاى زمستون ) سگ با كلى پشم و پوستِ كلفت تو خيابون لرز ميزد چه برسه به كارگرايى كه داشتن با دستايى كه مثه چوب خشك شده بود و تا مغز استخون از سرما تير ميكشيد پرچم (گل گلى ها) رو ميكندن و جاش پرچم مشكى ميزدن... شهر مثلِ مرد چاقِ تنهايى كه معشوقه اش بهش خيانت كرده پيرهن پيچشكنش * رو عوض ميكرد و پيرهن مشكى ميپوشيد...
توى آينه نگاه كرد و خنديد ، صبحونه كه ميخورد حلقه ى نقره ش رو در آورد از انگشت دوم ِ دست چپ و گذاشت روى ميز، هيچ از سياست خبر نداشت، هيچ از عزاى عمومى خبر نداشت، پيرهن گل گلىِ پيچسكن پوشيد و گفت؛ به جهنم كه خيانت كرد و رفت زير ده نفر پهن شد... كفش هاش رو پوشيد و رفت توى خيابون، داشته تخمه ميشكوند كه ماموراى امنيه بهش چسبيدن، شروع به فرياد كردن و با باتون زدن تو بازوهاش، پيرهنش رو از تنش كندن و انداختن توى سطل آشغال... يه پيرهن مشكى دادن تا بزور بپوشه!(عزاى عمومى بود)
كاميون آشغالى اومد.... همه ى پيرهن گلى ها رو برداشت و رفت... رفت تا پيش پرچم گل گلى ها بسوزونتشون... ---كارگرها با دست هاى يخ زده كه حالا داشت ذوب ميشد كنار گرمايى كه از سوختن پرچم ها ميگرفتن... لبخند ميزدند و حسابى ميرقصيدند...
كه يهكو مامورهاى امنيه از راه رسيدند و فرياد كشيدند:#عزاى_عموميست شما ميرقصيد؟
بعد همه ى آنها را صاف انداختند توى همان آتش و رفتند😔😔😔😔 #پديده_كاظمى
#عزاى_عمومى
#جناب_رفسنجاني
#مردم_بى_گناه
#كارگران_مشغول_شلاق_خوردن_هستند
نام طرح: #عزاى_عمومى
#كنته_سياه_قلم

پا نوشت: پيچسكن*=نوعى جنس لباس كه اكثرا با طرح هاى شلوغ و گل گلى چاپ ميشد و در اواخر دهه ى شصت و دهه ى هفتاد بسيار طرفدار داشت(نمونه ش رو تن بامشاد ميديديم😊)